تو را می بینم ، ای عصاره عفت ، ای مادر شجاعت ، همو زن ارادهی خدا در زن بودن ! ای زینب که بر بلندای عظمت خویش نظاره گر صحنه های تاریخی . تو را می بینم ، و گریه امانم را می برد ! گویا پیوند تو با گریه ، اسطوره پایداری است . زینب ای روح درخشان تاریخ زن ، ای پیامبر خون و شهادت ! ای کوبنده ابنا مرجانه . سوزش دلت را چنان دیدم که امکان بیانش را نخواهم یافت ، گوئی تو و غم با هم زاده شده اید و گویی تو خدای اندوهی !
در تولدت نیز باز این اشک است که می خندد ! دست تو در دست مصائب بزرگ تاریخ ، تجلی گاه اراده خدا شد . در سالروز تولدت چه غمگنامه می خندیم ! چرا تنها در حضور تو ، خنده مایوسانه خود را وا می نهد ، ای زینب ؟! ای کوه درد ، وای قله رفیع شجاعت و ای فریاد حق خواهی زن در تاریخ . اگر نبود زهره مردانه ات ، اگر نبود صبر جانانه ات ، اگر نبود مقاومت دلیرانه ات و .... چگونه ، ندای حق خواهی کربلا ، ابدی میشد؟.